بازگشت به بلاگ دوست داشتنی

ساخت وبلاگ
می دانم که خیلی وقت است که در وبلاگم هیچ چیزی ننوشته ام. حتی لحظه ی اول رمز ورودم هم در خاطرم نبود. اما باورم نشد که آخرین مطلب برمی گردد به تیر نود و شش
وای خدای من... تیر نود و شش. آن روزها عجب روزهایی بود. تازه درسم را تمام کرده بودم و منتظر وروجک ناشناخته بودم.هر روز اتفاق جدید و غیر قابل منتظره ای می افتاد. پا به سرزمین عجایب گذاشته بودم. به یک باره شرایط هزار درجه تغیر کرده بود.
در خاطرات غرق شده ام...
از آن روز بارها و بارها خواستم بنویسم. خواستم پست بگذارم حتی خیلی هم نوشتم اما پست نشدند...
چند باری پست هایم را در پیج اینستا هم گذاشتم اما وبلاگ برای من مثل کتاب بود و اینستا مثل حل جدول. یا حتی پیدا کردن تفاوت دو تصویر در صفحه ی سرگرمی روزنامه!
پیج اینستا کنار رفت و باز هم به بلاگ برگشتم.
اما این بار متفاوت تر، مشتاق تر و نیازمندتر از گذشته! بزرگ ترین تفاوتم این است که مادر شده ام. دنیایم مادرانه است. مطالعاتم هر چند کم در مورد تربیت کودک است و شدیدا خودم را بیشتر از هرچیزی مادر میدانم و برای آن تلاش میکنم. اصلا دوست ندارم فکر کنم یک خانم خانه دار مثل خیلی از خانم ها هستم که هرروز از کارهای تکراری خسته اند و اصلا خوششان نمی آید شغلشان را خانه داری معرفی کنند.
آن ها از مستضعف ترین و مظلوم ترین اقشار جامعه اند.و من جزئی آن ها نیستم. ان شاالله
راز...
ما را در سایت راز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fbavatanb بازدید : 70 تاريخ : پنجشنبه 13 تير 1398 ساعت: 16:42